جلسه اول

                     حسابداری مدیریت            دكتر محمد نظري پور

 

 

اصول(پايه) حسابداری مدیریت:

1- فرآیند مدیریت در سازمانها

2- اهداف حسابداری مدیریت

3- مقایسه بین حسابداری مالی و حسابداری مدیریت

4- نقش حسابداران مدیریت در سازمان

 

1- فرآیند مدیریت در سازمان

1- 1-  از دید کلی:

1- 2-  از دید اجباری و قانونی:

1- 3- چه سازمانهایی از حسابداری مدیریت استفاده می کنند؟

1- 4- حسابداری مدیریت چیست و وظیفه آن چیست؟

1- 5- فعالیت های مدیریتی در ارتباط با حسابداري مديريت:

 

1- 1- از دید کلی: دغدغه اصلي حسابداری مدیریت فراهم آوردن اطلاعات برای مدیران درون يك سازمان و وظيفه آن هدايت و كنترل عمليات است. حسابداران مدیریت در تقابل با حسابداران مالی هستند که کارآنها در بیرون سازمان مانند فراهم آوردن اطلاعات برای سهامداران شرکت، طلب کاران و تمام افراد خارج از سازمان است. حسابداران مدیریت داده های ضروری را برای سازمان ها فراهم می آورند. حسابداران مالی کارت امتیازهایی بر پایه عملکرد گذشته ای که ارزیابی شده است، فراهم می آورد.

 

1- 2-  از دید اجباری و قانونی: حسابداري مديريت استفاده درون سازماني دارد لذا وجود اصول آن اجباري نيست و بسته به نظر مدير امكان دارد سازماني ملزم به استفاده از آن شود در حاليكه  انجام حسابداری مالی براي سازمان اجباری است.

 

1- 3- سازمانهای استفاده كننده از حسابداری مدیریت:

1- 3- 1- همه نوع: همه سازمان ها می توانند از این اطلاعات استفاده کنند. مثل تولیدکنندگان، خرده فروشان، موسسات خدماتی، تجاری، غیر انتفاعی، کشاورزی.

1- 3- 2- استفاده کنندگان: همه سازمان ها اهدافی برای رشد، سود، کیفیت، رهبری.. . دارند. آنها از اطلاعات حسابداران مدیریت برای قراردادن و در دسترس بودن اهداف خود استفاده می کند.

1- 3- 3- نیازها: همه سازمانهایی که نیازهای اطلاعاتی در زمینه مالی، تولیدی، پرسنلی، محیطی و  محیطی قانونی احتیاج دارند حسابداران مدیریت برای آنها اطلاعات فراهم می کنند.

 

1- 4-  حسابداری مدیریت چیست؟

1- 4- 1- حسابداری مدیریت فرآیند شناسایی، اندازه گیری، تجزيه و تحلي، تفسیر و انتقال اطلاعات در راستای اهداف سازمانی است.

1- 4- 2- حسابداری مدیریت یک بخش لاینفک از فرآیند مدیریت است. حسابداران مدیریت در واقع شرکا و افراد استراتژیک در فرآیند تصمیم گیری تیم مدیریت است.

1- 4- 3- ایجاد ارزش: تیم مدیریت در جستجوی ایجاد ارزشی در سازمان است که این ایجاد ارزش با مدیریت افراد و منابع و فعالیت هاست که به اهداف اثربخش سازمان دست پیدا کند.

1- 4- 4- تمرکز بر نیازهای پرسنل داخلی: تمرکز حسابداری مدیریت عمدتا بر روی نیازهای پرسنل داخلی سازمان است.

 

1- 5-  فعالیت های مدیریتي در ارتباط با حسابداري مديريت:

 کسانی که رهبر و مشاور هستند، اهداف سازمان را به کمک مدیران تدوین می کنند. زمانی که اهداف تدوین شد می توان از منابع و افرادی که دراختیار است، بهترین استفاده را نمود.

 

وظایف چهارگانه روزمره مدیریت:

1- تصمیم گیری:

Management teams often decide which of the available alternatives help the organization most efficiently attain their goals.

2- برنامه ریزی:

Planning of business operations involve developing detailed financial and operational descriptions of anticipated operations.

3-هدایت و مدیریت فعالیت عملیاتی:

This simply means running the organization on a day-to-day basis.

4- کنترل:

Management must control business organization to:

               (1) assure consistent Operation with the management’s decisions; And

               (2) achieve desired goals.

 

 

2- اهداف حسابداری مدیریت

2- 1-  اطلاعاتي را براي تصميم گيري و برنامه ريزي مديران فراهم و ارائه مي كند كه آنها نيز به ميزان زيادي مي توانند به آن اعتماد كنند.

- چه نوع داده هایی؟ اين نوع اطلاعات اعم از  داده هاي مالي و غيرمالي مي باشد كه مديران را در تصميمات استراتژيك و برنامه ريزي استراتژيك كمك مي كند(مثل قيمت محصولات، بودجه، و. . . )

 

2- 2- حسابداری مدیریت، فعاليت هاي موردنياز و همچنين داده هاي متنوع روزانه را در زمینه ايجاد يك فرآيند توليد محصول يا خدمت مناسب هدایت و کنترل می کند:

2- 2- 1- هدايت مستقيم بهره وري

The management team needs data about the cost of providing goods or services in order to set fees and prices.

2- 2- 2- كنترل عمليات

Management compares actual costs incurred with those specified in the budget (e. g. , analyzing and comparing actual performance to budget plans).

2- 2- 3-  وظايف توجه مستقيم

The attention-directing function of managerial accounting information directs managers’ attention to issues that need their attention (i. e. , it highlights successful or problem areas).

 

 

3- مقایسه بین مدیریت مالی و مدیریت حسابداری:

3- 1- تمرکز داخلی گزارشات:

The focus of managerial accounting is on the needs of managers within the organization, rather than interested parties outside the organization.

3- 2- استفاده کنندگان داخلی و خارجی اطلاعات:

3- 2- 1- استفاده کنندگان داخلی:

Financial accounting is primarily intended for external users (i. e. , investors, creditors, etc. ) and concerned with external financial reporting. It is: (1) highly regulated by FASB (Financial Accounting Standards Board), SEC (Securities and Exchange Commission); (2) mandatory for publicly traded companies; (3) historic in nature.

3- 2- 2- استفاده کنندگان خارجی:

Managerial accounting is intended for internal users (i. e. , managers); It is: (1) not highly regulated; (2) not mandatory but used when benefits exceed costs; (3) is future oriented.

 

4- نقش حسابداران مدیریت

4- 1- مدیران صف - ستاد:

4- 1- 1- بصورت مستقیم:

Managers in line positions are directly involved in the provision of medical care or in the operation of the facilities.

A. Examples: Managers of personnel, doctors and director of admissions (at a hospital), assembly workers (in a factory), teachers, director of purchasing.

4- 1- 2- بصورت غیرمستقیم:

Managers in staff positions supervise activities that support the hospital’s mission, but they are indirectly involved in the hospital’s operation.

A. Examples: Controller, treasurer, in-house counsel (lawyer), human resources director, accountants.

4- 2- وظایف حسابداران مدیریت:

1- کنترل:

This is the chief accountant responsible for the supervision of the accounting department, preparation of reports, and the interpretation of information to the line managers.

2- خزانه داری:

The treasurer is responsible for raising capital, managing cash, investments, insurance coverage, and the credit policy of an organization.

3- حسابداری داخلی:

 This person reviews accounting procedures, reports, and performance on behalf of top management

 

 

 

 

 

 

 

 

جلسه دوم

 


هزینه یابی بر مبنای فعالیت (یک مثال)

 

سیستم های هزینه یابی سنتی

* هزینه مرتبط با محصول:

- دستمزد مستقیم و مواد مستقیم به آسانی قابل پیگیری هستند.

- سربار مستقیم قابل پیگیری نیست

 

وقتی شرکت تولیدی کالایی تولید میکند قبل از فروش به عنوان موجودی در انبار است و در ترازنامه ثبت میشود.

 

- دستمزد مستقیم

- مواد مستقیم

- سربار مستقیم

 

* هزینه دوره:

هزینه دوره در سود وزیان آورده میشود.

-. هزینه اداری

-. هزینه فروش

 

سیستم های هزینه یابی سنتی

•         معمولا“ تمامی نرخ ها رو جمع کرده و تنها یک نرخ را به عنوان مبنی قرار میدهیم

•         این نرخ معمولا“ به عنوان هزینه  مستقیم و دستمزد مستقیم یا ساعت کار مستقیم سرشکن میشود.

•         این دو جمله این احساس را به ما میدهد که درموسسات تولیدی دراوایل دستمزد مستقیم یک محرک هزینه بوده

 

مشکلات سیستم های سنتی هزینه یابی مستقیم

•         فرآیند تولید محصولات امروزه خیلی پیچیده تر است.

•         این پیچیدگی ها منجر میشود که در بعضی مواقع هزینه ها بیشتر و در بعضی مواقع کمتر از مقدار واقعی نشان داده شود.

- به محصولات پیچیده یک مبلغ مناسبی از هزینه های سربار تخصیص داده میشود.

 - ممکن است محصولات ساده هزینه های سربار بالایی داشته باشد.

 

ویژگی های واحدهای تولیدی امروزی

•         بسیار پیچیده تر شده است.

•         اغلب اتومات هستند.

•         بیش از یک محصول تولید میکند.

•         به تناسب مبلغ کمتری به دستمزد میدهند. زیرا  اتومات هستند. در نتیجه مبنای دستمزد مستقیم نمیتواند یک مبنای مناسب برای تخصیص هزینه های سربار باشد.

 

زمانی که فرآیند تولید پیچیده می شود چه باید کرد؟

•         به عنوان یک حسابدار باید از مبنای تخصیص چندگانه برای تخصیص سربار استفاده کرد.

•         در چنین شرایطی مدیران نیاز دارند که سیستم

•         هزینه یابی را مورد توجه قراردهند.

 

تعریف هزینه یابی

•         یک رویکرد برای تخصیص هزینه های سربار است.

•         یک فعالیت است که منجر به هزینه میشود.

•         یک محرک هزینه است (یعنی: هر فاکتور یا هرگونه عامل یا فعالیتی که یک رابطه علت و معلولی با منابع مصرف شده دارد. )

 

مراحل پیاده سازی هزینه یابی

•         باید محرکهای هزینه مشخص شود.

•         براساس این هزینه ها مراکز هزینه ایجاد کنیم.

- مرکزهزینه فعالیت درواقع هزینه هایی که در آن قرار میگیرد همگی یک محرک هزینه ندارد.

•         همه هزینه های سربار را در یکی از دسته های مرکز هزینه فعالیت قرار دهیم.

•         یک نرخ سربار برای همه هزینه ها محاسبه میشود اما با استفاده از فرمول زیر:

- برای هر حوض یک نرخ تخصیص داریم

- هزینه های مرکز فعالیت تقسیم بر محرک هزینه

•         بعد از محاسبه نرخ هزینه های سربار به هر محصول با توجه به آنکه چه مقدار از آن مبنا را استفاده کرده اند را تخصیص داده میشود.

 

یک مثال

•         فرض کنید شرکتی محصولی را تولید میکند

•         مدیریت شرکت تصمیم میگیرد سیستم هزینه یابی را پیاده کند

محرک های هزینه ای که تعیین میشود:

•         مدیریت تصمیم میگیرداز سه محرک هزینه استفاده کند که عبارتند از:

    -ساعت کار مستقیم

    - ساعت کار ماشین

    - تعداد سفارشات

همه هزینه های سربار را در یکی از دسته های مرکز هزینه فعالیت قرار دهیم.

 

ساعت کار مستقیم

 

 

 


          

دفتر کل

$1,000

مالیت پرداختی

ساعت کار ماشین

 

$500

نگه داری از ماشین الات

$4,000

دستمزد دپارتمان خرید

$2,000

مزایای غیر نقدی

$250

هزینه متفرقه

$750

استهلاک تجهیزات

$1,250

برق

سفارشات

 

$1,500

بیمه بیکاری

 

 

 

 

 

مشكل استفاده از روش سنتی:

حال اگر از روش سنتی استفاده کنیم ببینیم با روش قبلی چه تفاوت هایی دارد؟

 

 

محاسبات

•         نرخ هایی که باید باشد:

     نرخ 0H=هزینه سربار/ساعت کار مستقیم

–        $11,250/1,000 = $11. 25 per hour.

•         هزینه های سربار که در این نرخ استفاده میشود:

–        Widget A: 400 hours x $11. 25 = $4,500

–        Widget B: 600 hours x $11. 25 = $6,750

–        = $11,250جمع کل هزینه سربار بکاررفته

مقایسه

 

Widget A

Widget B

Total

متدهای سنتی

$4,500

$6,750

$11,250

ABC

$4,925

$6,325

$11,250

تفاوت

-$425

$425

-0-

کدام یک دقیق تر است؟ پاسخ: هزینه یابی بر مبنای فعالیت

Note these are total costs. To get per-unit costs we would divide by the number of units produced.

 

چه زمانی از هزینه یابی بر مبنای فعالیت استفاده میکنیم؟

·      The manufacturing process or number of products has changed significantly—for example, from labor intensive to capital intensive automation.

·      Production or marketing managers are ignoring data provided by the existing system and are instead using “bootleg” costing data or other alternative data when pricing or making other product decisions.

 

 

 

جلسه سوم و چهارم

 

 


                            کارت امتیاز متوازن(BSC)

 

تعریف BSC

کارت امتیاز متوازن یک ابزار مدیریتی است که به سهامداران یک شاخص جامع ارائه می کند، از اینکه سازمان چگونه پیشرفت می کند برای دستیابی به  اهداف استراتژیک. به بیان دیگر کارت امتیاز متوازن:

1- یک سیستم اندازه گیری است

2- یک سیستم مدیریت استراتژیک است

3- یک ابزار ارتباطی(انتقالی) است

 

کارکردهای کارت امتیاز متوازن:

*      بین شاخص مالی و غیرمالی توازن ایجاد کند.

*      بین اهداف بلندمدت و کوتاه مدت توازن ایجاد کرد.

*      بین شاخص های پیشرو و پسرو توازن  ایجاد کرد.

*      برای اینکه یک تصویر کامل ا زعملکرد سازمانی ارائه دهد، باید اطلاعات کافی را در برگیرد.

*      به تمرکز سازمانی و هماهنگی سازمانی منجر می شود.

 

چرا باید کارت امتیاز متوازن ایجاد کرد؟

*      باعث می شود به اهداف استراتژیک برسیم.

*      با منابع کمتر، کیفیت بهتر و بیشتر داریم.

*      فعالیتهای بدون ارزش افزوده را حذف کنیم.

*      به اولویت ها و انتظارات مشتریان توجه کنیم.

*      باعث می شود به دنبال پیشرفت برویم. (ردیابی کردن)

*      تغییرات فرآیند را ارزیابی می کنیم.

*      بهبود مستمر داریم.

*      پاسخ دهی را افزایش می دهد.

 

بین ماموریت، چشم انداز و برنامه استراتژیک و فعالیت روزانه کارکنان یک شکاف وجود دارد

 

 

جنبه های چهارگانه BSC:

*      جنبه مالی: انتظارات مالی سهامداران از ما چیست؟

*      جنبه مشتری: اگر بخواهیم به اهداف مالی خود برسیم، چه ارزشی برای مشتریان خود داریم؟

*      فرآیند داخلی: در چه فرآیندهایی ما باید برتر باشیم، تا مشتریان و سهامداران را راضی کنیم؟

*      فرآیند رشد و یادگیری: چگونه ما بین دارایی نا مشهود خود هماهنگی ایجاد کنیم (کارکنان، سیستم وفرهنگ) تا بتوانیم فرآیندهای کلیدی را بهبود بدهیم؟

 

از جنبه مالی :

*      استراتژی مالی چیست؟(راضی کردن سهامداران)

ü      استراتژی بهره وری

•         ساختار هزینه / محصول را بهبود ببخشیم

•         کارایی دارایی را افزایش دهیم

ü      استراتژی رشد

•         فرصتهای درآمدزایی را افزایش دهیم

•         ارزش مشتریان را ارتقا دهیم

چگونه به این اهداف برسیم؟

 

 

شاخص های عملکرد مالی:


*      ارتقا بازده سرمایه گذاری

*      ارزش اقتصادی افزوده

*      نرخ فروش هر بخش

*      درصد درآمد ازمحصولات، خدمات و مشتریان جدید چقدر است؟

*      سهم ما از مشتریان هدف چقدر است؟

*      فروش چند محصولی(چند بخشی)-چند منطقه ای

*      فروش چند محصولی-چند منطقه ای

*      سودآوری محصول یا مشتری خاص

*      درآمد بر حسب کارمند

*      نرخ  کاهش هزینه ها

*      هزینه هر واحد

*      برگشتی ها

*      بازده سرمایه به کار رفته

*      نسبتهای سرمایه در گردش (چرخش روزانه فعالیتها)


 

از جنبه مشتري:

*      اطلاعاتی در مورد بازار و مشتریان

            انتخاب، جذب، نگهداری

*      کدام مشتریان سودآور است؟

- بخش بندی بازار هدف

*      مشتریان به چه چیزهایی نیاز دارند؟(تا ما به آنها خدمت رسانی کنیم)

-  ارزش هایی که مشتری به دنبال آن است مثل کیفیت، خدمات، تمیز بودن خدمات و ارزش داشتن آن (QSC & V)

 

ارائه ارزش به مشتری

*      بهترین خرید یا کمترین هزینه کل: قیمتهای قابل پرداخت، کیفیت قابل اعتماد، خدمات رسانی سریع

*      خلاقیت و رهبری کالا: در  نقطه اوج یا رهبر آن صنعت باشید.

*      راه کارهای کامل برای مشتریان:  نیازها و ترجیحات تک تک مشتریان خود را بسنجیم و در فرآیند تولید در نظر بگیریم.

*      قفل كردن در سيستم هاي پلت فورم: ما باید کاری کنیم که مشتریان به سازمان وفادار بمانند، زیرا جذب مشتری جدید هزینه بیشتری از نگهداری مشتری قبلی دارد.

 

 شاخص های عملکرد مشتری

*      سهم بازار: سهم بازار، سهم موسسه را در یک بازار مورد نظر منعکس میکند(سهم بر حسب تعداد مشتری، مبلغ قراردادها، حجم فروش)

*      مشتری یابی: بطور کامل یا نسبی شاخص های نرخ که واحد تجاری، مشتری، یا شرکت جدید جذب میکند.

*      حفظ مشتری:  واحد  تجاری شاخص ها را بطور کامل یا نسبی نگه میدارند و رابطه بادوام با مشتری خود را حفظ میکنند.

*      رضایت مشتری: سطح رضایت مشتری را با یک معیار و عملکرد خاص ارزیابی میکند.

*      سودآوری مشتری: سود خالصی که از مشتری، بعد از کسر هزینه ها کسب میکنیم.

 

 فرایند تجارت داخلی:

*      برای اینکه بتوانیم نیازهای مشتریان و رضایت کارمندان را بدست آوریم درچه فرایندی باید برترداشته باشیم؟

*      فرآند داخلی خودبخود بوجود نمی آیند. ماهیت ارزشی که به مشتری میدهیم تعیین کننده فرآیند داخلی است.

*      چطور یک فرآیند برتر، که از طریق آن نیازهای سهامداران و مشتریان برطرف کنیم رابسازیم؟

 

The Internal-Business-Process Value Chain

Process for delivering customer value propositions

 

 

زنجیره عرضه(در صنایع بزرگ)

 

فرآيند داخلي:

  • فرآيند مديريت توليد
  • فرآيند مديريت مشتري
  • فرآين نوآوري
  • فرآيند اجتماعي و قانوني

 

فرآیند مدیریت عملکرد 

*      توسعه و حفظ رابطه با مشتری

*      تولید محصولات و خدمات

*      تحویل و توزیع محصولات به مشتری

*      مدیریت ریسک

*      انتخاب مشتري

*      مشتري يابي

*      حفظ مشتري

*      رشد تعداد مشتري

 

فرآیند نوآوری

*      دنبال شناسایی محصولات و خدمات به مشتری باشیم

*      تحقیق و توسعه روی محصولات جدید

*      محصولات و خدمات جدید را طراحی کنیم

*      تحویل محصولات و خدمات به بازار

 

فرآیند اجتماعی و قانونی

*      طبیعی: در فرآیند تولید باید به محیط توجه کنیم. موضوعاتی

*      مانند مصرف انرژی یا سایر منابع، مواد آلوده کننده ای که بر آب و خاک میفرستیم توجه کنیم.

*      امنیت وسلامتی: عدم ضربه به سلامتی کارکنان

*      بکار گیری نیروی کار: تنوع در کارمندیابی

*      سرمایه گذاری در اجتماع: کمک به سازمانهای خیریه

 

فرايند داخلي( تطابق دادن استراتژي هاي بازاريابي با فرآيندهاي داخلي)

*      بهترين خريد: مشتري بايد فکر کند که بهترين خريد را داشته است. که منطبق بر جنبه هاي عملياتي باشد.

*      بسته کامل ارائه خدمات به مشتري: منطبق با مديريت مشتري باشد

*      رهبري در محصول: نوآوري و رهبري در محصول داشته باشيم.

 

شاخصهاي عملکرد در جنبه داخلي:


*      کيفيت

*      زمان پاسخگويي

*      هزينه، قيمت

*      بازده

*      ضايعات

*      اسقاط

*      تکرار کار

*      زماني که طي ميشود محصول به مشتري مي رسد.

*      محصولات جديد معرفي شده

*      نرخ اشتباه خدمات رساني

*      چرخه توسعه محصول

*      ساعات صرف شده با مشتري


 

جنبه رشد و يادگيري:

*      چه شايستگي هايي لازم است سازمان داشته باشد تا رقابت پذيري را حفظ کند؟

*      آنليز فاصله تا شايستگي

*      چطور اين فاصله را پر کنيم؟ چه سازماني مد نظر ماست که خودمان را با او مقايسه ميکنيم؟موقعيت فعلي ما چيست؟

v        شايستگي –رضايت کارکنان

v     سيستم اطلاعات مديريت

v     گسترش فرهنگ همکاري

 

جنبه رشد و يادگيري:

*      جنبه سرمايه انساني –مهارت کارکنان، هوش کارکنان، دانش کارکنان

*      جنبه سرمايه سازماني – فرهنگ کاري، رهبري، تيم کاري،        دانش مديريت 

*      جنبه سرمايه اطلاعاتي –پايگاهاي اطلاعات، شبکه هاي اطلاعات، زيرساخت هاي تکنولوژيکي، سيستم اطلاعات

 

شاخص هایی که در جنبه رشد و یادگیری می توان در نظر گرفت:

*      رضایت کارکنان

*      گردش کارکنان

*      بهروری کارکنان

*      در دسترس بودن سیستم های اطلاعاتی

*      شاخص جو سازمانی

*      تطابق اهداف سازمانی با اهداف فردی

*      پیشرفت کارکنان به لحاظ کیفی

 

جنبه مالی 

جنبه مشتری 

فرآیند داخلی تجاری  

                                                                   فرآیند داخلی تجاری

جنبه رشد و یادگیری    

   جنبه رشد و یادگیری  

 

 

 

 

جلسه پنجم

                          عوامل كليدي موفقيت (CSFs)

 

پیش زمینه بحث 

عوامل موفقیت کلیدی در ابتدا توسط رونالد دانیل در سال 1960 معرفی شد. پس از آن توسعه پیدا کرد و عمومی شد پس از آن یک دهه بعد توسط جان الف در مدرسه مدیریت روان این کار را پیگیری کرد. از آن زمان یعنی 1970 به بعد  به مقدار زیادی استفاده شده به دلیل اینکه به موسسات کمک کرده  تا بتوانند استراتژی ها و اهدافشان را به نحو صحیح اجرا کنند. به طور غیر قابل اجتنابی عوامل موفقیت کلیدی رشد پیدا کردند و امروزه شیوه های مختلفی برای به کارگیری آن ها بوجود دارد.

 

عوامل موفقیت کلیدی چه چیزهایی هستند ؟

عوامل موفقیت کلیدی فاکتورها یا فعالیت های کلیدی هستند که برای اطمینان از موفقیت موسسه ی شما مورد نیازند. این واژه ابتدا در محیط تجزیه و تحلیل داده ها یا در تجزیه و تحلیل کل موسسه استفاده شد.

 ROCKARTمعتقد است که عوامل موفقیت کلیدی نواحی وبخش هایی از فعالیت ها هستند که نیازمند توجه مستمر از سوی مدیریت هستند.

 

برای چه کسی و منافع آن چیست؟ 

استفاده کنندگان عمده ی این عوامل مدیران ارشد و مدیران میانی هستند. سطوح مختلف مدیریت در واقع نیازمند عوامل موفقیت کلیدی مختلف هستند. برای اینکه بتوانیم از عوامل موفقیت کلیدی به طور موثر استفاده کنیم باید قادر باشیم که خلاقانه فکر کنیم.

 

منافع عوامل موفقیت کلیدی

برای مشخص کردن سیستم های اطلاعات کلیدی

برای تمرکز ایجاد کردن بر روی موضوعات مهم

به عنوان یک تکنیک هماهنگ کننده ی مدیریتی

 

انواع مختلف عوامل موفقیت کلیدی  

در اکثر فعالیت های شرکت 4 دسته ی عمده از عوامل موفقیت کلیدی وجود دارد:

1.        عوامل موقیت کلیدی صنعت

2.        عوامل موفقیت کلیدی محیطی

3.        عوامل موفقیت کلیدی مربوط به استراتژی

4.        عوامل موفقیت کلیدی مقطعی(موقتی)

 

صنعت: این عوامل از ویژگی های یک صنعت خاص ناشی می شوند.عوامل موفقیت چیزهایی هستند که یک سازمان باید انجام دهد که رقابتی باقی بماند. برای مثال یک صنعت هواپیمایی اگر در صنعت خود بخواهد به عوامل موفقیت کلیدی توجه کند این عوامل چه چیزهایی می تواند باشد؟ اکثر موسسات هواپیمایی فعالیت های خود را بیشتر روی خدمات مشتری ،سیستم های خطوط هوایی، درامد، محصولات، سیستم رزرو و نوع کلاس صندلی ها متمرکز می کنند.معمولا قبل از اینکه عوامل موفقیت کلیدی مشخص شوند تجزیه و تحلیل فعالیت ها انجام می شود به این دلیل که تعیین شود برای وضعیت فعلی آن صنعت چه چیزهایی واقعی است و چه چیزهایی واقعی نیست.

 

عوامل محیطی: این عوامل از تاثیرات محیطی کلان اقتصاد بر یک سازمان ناشی می شوند. این موارد مانند فضای کسب وکار،اقتصاد،رقبا و پیشرفت تکنولوژیکی است که در این دسته قرار می گیرد. باید روی این عوامل فکر شود که به صورت یک برنامه ی پشتیبان شوند که می توانند ایجاد شوند. به عنوان مثال یک شرکت ممکن است قانون مالیاتی را که ممکن است ایجاد شود

 

استراتژی: این عوامل از یک استراتژی رقابتی خاص در یک سازمان انتخاب می شوند. روشی که شرکت انتخاب می کند تا خودش و بازارش را موقعیت یابی کند و اینکه آیا آنها در مقیاس بالا با هزینه ی کم تولید می کنند یا اینکه در مقیاس پایین با هزینه ی بالا تولید می کنند. به عنوان مثال بعضی از نمونه های عوامل موفقیت کلیدی این دسته شامل شناسایی منابع جدید برای موسسه، تولید محصول جدید، فرصت های رشد حاشیه ی سود یا درامد، فعالیت ما را با مشتریان فعلی افزایش می دهد و یا اینکه مشتریان جدیدی را جذب می کند. درقسمت استراتژیک ثبات معمولا“ یک اصل مهم است.

 

مقطعی: این عوامل از عوامل داخلی موسسه ناشی می شود. چالش های خاص جهت گیری های خاص، تاثیرگذاری های خاص در تدوین این عامل تاثیرگذارند. اگر یک موسسه قصد دارد که شرکت خود را توسعه دهد و به سمت بازار جدید حرکت کند یا اینکه محصول جدید تولید کند این نوع از عوامل موفقیت کلیدی برای آن ضروری است، زیرا این فعالیت ها در واقع متضمن استخدام مدیریت جدید و پرسنل جدید است.

 

کاربرد عوامل موفقیت کلیدی: در مثال

عوامل موفقیت کلیدی به بهترین نحو با یک مثال درک می شوند. فرض کنید کشاورزان محصولات را سریعاً عرضه می کنند. حالا می خواهید عوامل موفقیت کلیدی آن را تعریف کنید:

 

هدف اصلی(ماموریت) آن:

" در شهر یا منطقه ای که محصول خود را می فروشد شماره یک شود وبا بالاترین کیفیت، تازه ترین محصول را در 24 ساعت عرضه کرده و تلاش کند که 75درصد محصولات تازه ترین باشد و 95 درصد رضایت مشتریان را کسب کند".

 

اهداف استراتژیک کشاورز:

عرضه ی تازه داشته باشد، 75 درصد محصولاتش را در عرض کمتر از 24 ساعت به بازار عرضه کند

98 درصد رضایت مشتریان را بدست آورد

برای اینکه بتواند مشتری زیادی جذب کند دامنه ی محصولات خود را توسعه دهد

فضای مناسبی در شهر داشته باشد تا بتواند محصولات زیادی را به مشتریان عرضه کند

به منظور اینکه عوامل موفقیت کلیدی ممکن را شناسایی کنیم، باید ابتدا اهداف اصلی و سپس اهداف فرعی آن را بررسی کرده وبرای اینکه بتوانیم به موفقیت برسیم باید ببینیم چه نواحی از آن موسسه نیاز به توجه بیشتری دارد.

 

چطور میتوانیم تعریف عوامل موفقیت کلیدی را شروع کنیم؟

میتوانیم از طوفان مغزی شروع کنیم و ببینیم چه عواملی میتواند موفقیت کلیدی باشد. (اینها عوامل موفقیت کلیدی کاندیدا هستند)

عوامل موفقیت کلیدی کاندیدا

اهداف

-افزایش دادن رقابت پذیری درمقابل سایر رقبای  محلی

- جذب مشتریان جدید

بدست آوردن 25% بازار محلی

رابطه ی موفقیت آمیزی با عرضه کنندگان محلی داشته باشیم

عرضه ی 75% محصولات در کمتر از 24 ساعت

کارکنان خبره را نگهداریم و به  آنها آموزش هایی دهیم که مشتری مداری را یاد بگیرند

98% رضایت مشتریان را بدست آورد

ارائه محصولات جدید به بازار محلی

افزایش جذب مشتری

-تضمین مالی

-کار ساخت و ساز را مدیریت کند و توقف هایی که ممکن است اتفاق بیفتد

اضافه کردن فضا برای عرضه ی کافی

 

به محض داشتن یک لیست از کاندیدای احتمالی ، حالا زمان آن است که لحاظ کنیم واقعا“ چه چیزی ضروری است،بنایراین عوامل موفقیت کلیدی واقعی را باید شناسایی کنیم.

اولین عامل موفقیت کلیدی که ما از لیست تشخیص میدهیم داشتن رابطه ی مناسب با مغازه داران است.

 دومین عامل موفقیت کلیدی جذب مشتریان جدید است. بدون داشتن مشتریان جدید قادر نیست سهم بازار خود را افزایش دهد.

سومین عامل موفقیت کلیدی مسائل مالی برای گسترش است تا بتواند فضای مناسبی برای عرضه محصولات داشته باشد.

 

عوامل موفقیت کلیدی، ماموریت و اهداف کشاورز

 

چند عامل موفقیت کلیدی داشته باشیم ؟ 

هیچ قانون و قاعده ی خاصی وجود ندارد ولی بهتر است عوامل موفقیت کلیدی کمتری داشته باشیم تا بهتر بتوانیم روی آن تمرکز کنیم.

عوامل موفقیت کلیدی یک مسیر خوب را برای جهات مختلف تجارت به شما نشان می دهد.

 

کاربرد ابزاری: خلاصه ی گام ها 

در واقع شناخت عوامل موفقیت کلیدی شما دارای مراحل تکراری است. در اینجاست که گام های خلاصه ای که تکرار می شود به شما در تشخیص عوامل موفقیت کلیدی در تجارت یا پروژه تان کمک می کند. مراحل عوامل موفقیت کلیدی:

گام اول: تدوین هدف اصلی و اهداف استراتژیک

گام دوم: برای برای هر هدف اصلی از خودمان بپرسیم برای دستیابی به اهداف چه بخش هایی مهم است؟ جواب همان عوامل موفقیت کلیدی احتمالی است

گام سوم : ارزیابی لیست عوامل موفقیت کلیدی کاندیدا تا عوامل موفقیت کلیدی مهمتر را پیدا کنیم.

برای تشخیص و ارزیابی عوامل موفقیت کلیدی کاندیدا، ممکن است اهداف استراتژیک جدید یا جزئیات بیشتری از اهداف را کشف کنید.

بنابراین ممکن است به تشخیص ماموریت، اهداف و عوامل موفقیت تکراریتان نیاز داشته باشید.

گام چهارم : شناسایی کنیم چگونه هر کدام از عوامل موفقیت کلیدی را نظارت و اندازه گیری کنیم.

 گام پنجم : انتقال عوامل موفقیت کلیدی همراه با سایر عناصر کلیدی

گام ششم : عوامل موفقیت کلیدی به طور مداوم نظارت و ارزیابی شود تا مطمئن شویم که به سمت اهدافمان حرکت می کنیم.

 

جلسه ششم و هفتم

 


                                  محک زنی   (Benchmarking)  

 

 

تعریف  Benchmarking

محک زنی فرآیند درک چیزهایی است که برای موفقیت سازمان مهم هستند، درک فرآیند های شرکت، درک و یادگیری از فرآیندهای دیگرانی که بهتر از ما هستند، پذیرش اینکه یاد بگیریم و عملکرد خود را بهبود دهیم. محک زنی چیزی که قابل کپی کردن باشد نیست، چیزی فراتر از آن است، که مستلزم خود   ارزیابی دقیق و عمیق است. و همچنین توانایی تبدیل شیوه هایی است که در جاهای دیگر به کار برده می شود به فرآیندی که مناسب سازمان ماست. (from O’Dell, in Watson, 1992: xv)

 

بهترین رویه کدام است ؟ 

بهترین روش، اصطلاحی است که یک شیوه ی مستند از دستیابی به نتایج مشخص تحت شرایط خاص به یک شیوه موثر است. بهترین رویه یک مفهوم است که مبتنی بر درس هایی است که به وسیله یک گروه به گروه های دیگر که می خواهد منتقل شود یاد گرفته شود.

به این طریق یک فرد یا سازمان می تواند بر عملکرد یک کار تمرکز کند تا ابتدا بتواند بهترین روش را برای انجام آن کار تعیین کند.

این کاری که انجام می شود باعث می شود در هزینه و وقت صرفه جویی داشته باشیم. به علاوه استفاده از بهترین رویه ها می تواند مجموعه ی سازگارتری از نتایج را تسهیل کند.  

برای اینکه یک تفکر و ایده به عنوان بهترین رویه شناخته شود باید یکسری مانند توانایی، خواستن و مطلوبیت داشته باشد. بهترین رویه می تواند درهمه ی صنعت ها استفاده شود.

برخی از نمونه ها در این زمینه توسعه و طراحی نرم افزار جدید، تشکیلات جدید، سیستم های حمل و نقل جدید، مدیریت آن واحد و دولت می باشد.

این موارد می تواند هم در سیاست گذاری، هم در مدیریت در فرآیند تولید واقعی استفاده شود.

بهترین رویه ها می توانند در غالب گزارشات، لیست ها، نرم افزار ها، اسناد و مدارک سازمانی جمع آوری شوند.

 

اهمیت Benchmarking

اهداف

Benchmarkingبدون

Benchmarkingبا

سازگاری بیشتر با تغییرات

تغییرات تدریجی

تفکرات رقابت را از رویه های اثبات شده درک می کنیم

به کارگیری بهترین رویه های صنعت

راه حل های کم در اختیار داریم ،فعالیت های دستیابی به اهداف عجولانه است.

گزینه های زیادی در اختیار داریم ،عملکرد برتر داریم

مشخص کردن نیاز ها (الزامات) مشتری

بر اساس تجربه ی تاریخی ، بر اساس احساسات درونی

دیدن واقعیت های بازار ، برداشت عینی از بازار ، ارزیابی منطقی

تدوین اهداف موثر و کارامد

فقدان تمرکز خارجی ، عملکرد منفعلانه

اعتبار آن خدشه ناپذیر باشد، در بازار فعال باشد.

تدوین و طراحی شاخص های واقعی بهره وری

ما تنها پروژه ها را پیگیری می کنیم ، نقاط قوت و ضعف شناسایی نمی شود ،مسیر خود را ادامه می دهیم بدون کمترین مقاومت

ما مشکلات واقعی را حل می کنیم ، ما خروجی خود را با بهترین ها در آن صنعت می سنجیم.

 

مزایای Benchmarking


•         کیفیت سازمانی را بهبود می دهد.

•         هزینه ها را کمتر میکند.

•         برای تغییردادن تمایل ایجاد می کند

•         شرایط را برای کارکنان طوری بسترسازی می کند که کارکنان ایده

•         های جدید ارائه دهند.

•         چشم انداز سازمان را توسعه دهیم.

•         مشوقی است برای یادگیری.

•         رضایت کارکنان افزایش پیدا می کند.

•         هدف عملیاتی داخلی را محک می زند.

•         سطح عملکرد بالقوه را افزایش می دهد.

•         بهترین رویه ها را تسهیم می کند.

•         عملکرد را در سطح جهانی به صورت عمیق می فهمیم.

•         برای نواوری تشویق می کند و ایجاد انگیزه می نماید.


 

يك جمله:

اگر شما خودتان و دشمنتان را نشناسید در هر نبردی بازنده اید . اگر خودم را بشناسم و دشمنم را نشناسم برای هر پیروزی که بدست می آورم یک شکست هم متحمل می شوم . هم خودت و هم دشمنت را بشناسی هیچ ترسی از صدها نبرد نداری .  Sun  tzu

 

دلیل داشتن و انجام دادن Benchmarkikg:

v     شناسایی فرصت های بهبود عملکرد

v     یادگیری از تجربیات دیگران

v     تدوین اهداف واقعی ولی بلند پروازانه

v     مشخص کردن نقاط قوت سازمان ها

v     اولویت بندی بهتر و تخصیص بهتر منابع

 

انواع Benchmarking:

1- استراتژیک: چگونه سازمان های دولتی، خصوصی و غیرانتفاعی با یکدیگر مقایسه می شوند که تعیین می کند در صنت و سازمان بهترین نتایج استراتژیک کدام ها هستند.

2- عملکردی: چگونه سازمان های دولتی، خصوصی و غیرانتفاعی خود را با یکدیگر بر حسب محصول و خدمات مقایسه می کنند. در این قسمت بر عناصر هزینه ها، کیفیت تکنیکی، ویژگی خدمات، سرعت خدماتی که ارائه می دهیم، قابلیت اعتماد و سایر مقادیر مربوط به

عملکرد تمرکز می کند.

3- فرآیندی: چگونه سازمان های دولتی، خصوصی و غیرانتفاعی از طریق شناسایی موثرترین رویه های عملیاتی از سازمان های مختلف که دارای فرآیندهای کاری مشابه هستند مقایسه می شوند.

 

ی

 

شاخص هایی که در انتخاب شریک مهم است:

بهترین در نوع خود:

- باید نگاهی به طیف گسترده ی صنایع داشته باشیم، تا یک مورد بهتر (برجسته ) را انتخاب کنیم.

رقبا:

- با رقبای مستقیم خود را مقایسه کنید – این کار برای اولویت بندی امتیاز ها و ضعف هاست.

صنعت:

- هر شرکت مربوط به یک صنعت خاص است که برای تعین روندها مفید است.

داخلی:

- مبنا و بهترین رویه ها را در شرکت اجرا و پیاده سازی کنیم، که این مورد یک سکوی شروع (پرتاب) است.

 

الزامات (ابزارهای) Benchmarking:

  • زیرساخت ها را باید داشته باشیم
  • نیروی کار
  • وقت
  • پول

 

دو نوع بودجه برای Benchmarking:

1- انجام دادن خود پروژه پول می خواهد

2-اجرایی شدن آن

 

  • شایستگی ها
  • مهارت های مدیریت آن پروژه
  • خود دانشی
  • کار تیمی
  • نحوه ی برقراری ارتباط
  • تفکر شفاف
  • خلاقیت داشتن
  • عملگرایی

 

مثال : برای Benchmarking در یک صنعت خرده فروشی

شرح

شاخص های عملکرد کلیدی

(KPIs)

  گروه های

شاخص

سهم آن از مبلغ کلی فروش چقدر است و سهم رقیب چقدر است ؟

عملکرد فروش

(مبلغی)

زمینه ی فروش

موجودی کل تقسیم بر فروش آخرین ماه

گردش موجودی کالا

کل فروش تقسیم بر تعداد کارکنان

فروش به ازای هر فرد

عملکرد کارکنان

که شامل انبارها ، سرویس بهداشتی ، اتاق اداری و راهروها تقسیم بر تعداد کارکنان

فضای سازمانی به ازای

هر کارمند

حقوق ناخالص (حقوق مبنا – اضافه کاری –پاداش ها ...)

هم کارکنان تمام وقت و هم نیمه وقت مهم است .

هزینه های حقوق در قبال فروش

درصدی که استفا و یا استخدام می شود .

گردش کارکنان (اخراج-استخدام)

روزکاری 26 روز در ماه است ضرب درتعداد کارکنان تقسیم بر تعداد غایبان

غائبین : مسائل پزشکی بدون اجازه –پیش بینی نشده

نرخ غیبت

 

مثال : بهترین رویه ها در یک صنعت خرده فروشی 

*      تاکید بر عضویت در شبکه های خودپرداز

*      تقویت ارتباط با مشتریان وفادار

*      گاهی اهداف و ماموریت ها را مورد بررسی و ارزیابی مجدد قرار دهد.

*      انعطاف پذیری مناسبی در قبال تغییرات سلیقه ی مشتریان داشته باشیم.

*      محصولات جدید ایجاد کنیم

*      با عرضه کنندگان ارتباط مناسبی داشته باشیم.

*      فعالیت های ارتقایی تهاجمی و فعالانه داشته باشیم. (نوآوری)

*      توان پرداخت مشتریان مدنظر قرار گیرد.

*      فروشگاه های ما متناسب با سلیقه ی مشتریان باشد. (کارکردی باشد )

*      الزامات لجستیک مورد بررسی قرار گیرد.

*      فروشگاه ها از لحاظ ظاهری هم خوب باشد.

 

توصیه هایی برای موفقیت Benchmarking:

  • آماده سازی، آماده سازی، آماده سازی
  • استفاده از فرآیندهای اثبات شده
  • شناسایی فراینهای خودمان
  • تمایل برای اینکه Benchmark داشته باشیم
  • انتخاب درست شریک
  • این بخش از کار را با بخش های دیگر گره بزنیم
  • تیم درست تشکیل بدهیم
  • ازBenchmark  برای فکرهای خلاق استفاده کنیم
  • کاربردی کردن نتایج بدست آمده

 

اشتباهات رایج  در Benchmarking:

  • هدف(طرح نهایی) نامناسب
  • تمرکز روی اعداد
  • تحقیق ناکافی روی موقعیت خودمان
  • ابزار طراحی ضعیف
  • انتخاب اشتباه شریک
  • نادیده گرفتن هم سنجی با صنعت خارجی

 

 

جلسه هشتم

 


                     هزينه يابي بر مبناي هدف:

 

اهداف:

•         تعریف هزینه یابی

•         مفهوم هزینه یابی

•         ویژگی های هزینه یابی

•         فرآیند هزینه یابی

•         تدوین هزینه یابی

•         دستیابی به هزینه یابی

•         تاثیرات هزینه یابل

•         نتیجه گیری

 

هزینه یابی بر مبنای هدف 

هزینه هدف یک مبلغ هزینه مجازی است که میتواند برای یک محصول اتفاق بیافتد وهنوز هم آن محصول سودآور خواهد بود. فرآیند مدیریت هزینه وسود استرتژیک باید این ویژگی ها را داشته باشد:   

n       قیمت محور

n       مشتری محور

n      تمرکز اصلی روی طراحی

n      چند بعدی

n      چرخه عمر محصول را لحاظ میکند

n      توجه به زنجیره ارزش

 

مفهوم کلی

هزینه محصول -  قیمت فروش =  سود مورد نظر

Objectives

To identify the cost at which the product must be manufactured if it's to earn its target profit margin at its expected or target selling price.

To decompose the production process and then to set cost targets for each product element.  

 

ویژگیهای هزینه یابی هدف:

n      مغایرت دارد با رویکرد سنتی: طراحی محصول، تعیین هزینه، قیمت فروش

n      توجه به مشتری

n      مشتریان چه میخواهند؟شروع

n      چقدر حاضر به پرداخت هستند؟

n      آیا این محصول سودآور خواه بود؟

n      هر کمپانی باید قبل ازشروع تولید باید به این سوالات جواب دهند؟

n      کنترل هزینه از همان ابتدا

n      70-90% هزینه ها در مرحله طراحی باید مشخص شود.

n      تمرکز باید روی طراحی محصول وفرآیند تولید قرار بگیرد.

n      با این دو کار : هزینه ها به شدت کاهش خواهد آمد در مراحل  

n      فرآیند تولید، فرآیند محل همه باید همزمان دیده شود.

•         باید مطمئن باشیم کل نیازهای مشتری چه چیزهایی است. البته در یک چارچوب هزینه ای قابل قبول

•         وسوسه هایی که منجربه چیزهایی اضافی بر روی محصولات است حذف شود.

n      مشتری ممکن است به اضافات پول ندهد.

n      کنترل هزینه باید در تمام چرخه عمر محصول اتفاق بیافتد:

•         طراحی

•         تولید

•         تحویل/نصب

•         هزینه مالکیت

•         تعمرات/خدمات پس از فروش

•         اسقاط/بازیافت

 

تیم چند بعدی گروهی:


n      بازاریابی

n      تیم طراحی/مهندسی

n      بخش تولید

n      بخش خرید(عرضه کنندگان عمده هم هستند)

n      بخش توزیع

n      بخش خدمات پس از فروش

n      حسابداران صنعتی

n      تامین مالی

n      بخش حقوقی


 

 

فرآیند هزینه یابی هدف 

n      دومرحله داریم:

•         تدوین هزینه هدف:

n      تحقیقات بازار

n      برنامه ریزی تولید وفرآیند توسعه و طراحی محصول

•         دستیابی به هزینه هدف:

n      مهندسی ارزش داشته باشیم تا بهبود مدوام به فرآیند هزینه ها ببخشیم

n      فرآیند طراحی

n      بهبود مداوم در مراحل بعدی

 

تدوین هزینه یابی بر مبنای هدف:  

n      خود محصول و بازار را مشخص کنیم:

•         بازار هدف کیست؟

•         آنها چه چیز میخواهند؟

•         تلاش رقبا چیست؟

n      تولید یک نمونه آزمایشی

•         تکاملی یا انقلابی؟

•         بازنگری الگوی نمونه تا نیازو خواست مشتری تامین شود

n      خود محصول و بازار را مشخص کنیم:

•         فیمت فروش باید برای مشتری قابل قبول باشد.

•         قیمت باید رقابتی باشدیعنی با محصولات دیگر رقابت کند.

n      تعیین سود مورد انتظار:

•         بازده فروش

n      بازده مورد انتظار

n      بازده تاریخی برای محصولات تاریخی

n      متوسط ضعف در تدوین سودموردانتظار

•         بازده فروش تعیین کردیم در طول چرخه عمرمحصول

n      قیمت هر واحد وهزینه هر واحد وسود هر واحد تقریبا ”

n      بی معنی است  

n        Total expected revenue throughout product life-

n        Total desired profit throughout product life =

n        Total target cost

 

 

دستیابی به هزینه برمبنای هدف:

n      خواسته مشتری بایدتوجه شود. در حالی که سعی شود هزینه ها در سطح هزینه هاویاکمتر نگه داشته شود.

n      میخواهیم نیازهای مشتری را برآورد کنیم ولی نباید فرآتر از نیازهای آنها رفت:

n    ویژگیهای مطلوب راحذف کنیم باعث میشود محصول ازدید مشتری

قابل قبول نباشد.

n  اضافه کردن چیزهای ناخواسته

n      نتوانیم هزینه ها رادرسطح هدف یا پایین تر نگه داریم منجر به سود قابل قبول میشود.

 

جلسه نهم و دهم

                   

                                     ارز یا بی عملکرد و اهمیت آن 

 

   ارزیابی عملکرد یک ابزار مدیریتی است که می تواند برای حداکثر سازی موفقیت سازمان و برنامه استفاده می شود.

   ارزیابی عملکرد به دلایل زیر مهم است:

•         هر چیزی که اندازه گیری می شود، بهبود می یابد.

•         تمرکز عمدا بر روی اقلام اندازه گیری شده است.

•         شاخص هایی که به صورت ضعیف طراحی شده اند می توانند منجر به تصمیمات نادرست شوند.

 

منافع ارزیابی عملکرد

به طور کلی فواید ارزیابی عملکرد:

•         تصمیم گیری در تمام سطوح را تقویت می کند: گزارشات به موقع و مربوط در زمینه عملکرد می تواند مبنایی برای تصمیم گیری های منطقی باشد. به علاوه، سیستم های ارزیابی عملکرد تصمیم گیران را قادر می سازد که عملکرد ضعیف را تشخیص دهند. ریشه های عملکرد ضعیف را شناسایی کنند و بهبودها را ردیابی کنند.

•         نتایج را ارتقا می دهد: ارزیابی عملکرد به سازمان ها و برنامه ها کمک می کند تا در حصول نتیجه ها تمرکز کنند. شاخص های عملکرد کارآمد، مستقیما با ماموریت و اهداف کلی سازمان مرتبط هستند.

•         توانایی پاسخ دهی را افزایش می دهد: اندازه گیری عملکرد فعالانه، فرصتهایی را در اختیار مسئولین قرار می دهد تا از حساب- دهی کارکنان خط مقدم مطمئن شوند.

•         انتقال نتایج را به ذی نفعان کلیدی ارتقا می دهد: نتایج و فعالیت های کمی شده، سازمان را قادر می سازد که نتایج را به سهامداران داخلی و خارجی ارائه کند.

 

چالش های 5گانه ارزیابی عملکرد سنتی:

  1. ارجحیت این سیستم ها،بخش مالی است یا سایر شاخص های گذسته نگر.
  2. در اندازه گیری همه فاکتورهایی که ایجاد ارزش می کنند، ناتوان هستند.
  3. توجه کمی به ایجاد و رشد دارایی دارد.
  4. ارزیابی ضعیفی از نوآورری، یادگیری و تغییرات دارند.
  5. بر اهداف کوتاه مدت به جای اهداف بلندمدت تمرکز می کند.

 

منابع سنتی شاخص های ارزیابی:

•         صورت های مالی:

–        برای اهداف گزارش دهی، طراحی شده است و هیچ راهکاری ارائه نمی دهد.

–        تاریخی، و کوتاه مدت هستند.

–        از مقررات اختیاری تبعیت می کنند.

–        اطلاعات غیرمالی را نادیده می گیرد.

–        اطلاعات خیلی مفید، گزارش نمی شود.

–        اطلاعات از طریق تصمیمات عملیاتی، خیلی راحت دست کاری می شود.

–        مثال:

•         سودآوری

•         درآمد خالص(سود خالص)

•         بازده دارایی

•         وضعیت مالی

•         وضعیت بدهی

•         قیمت بازار سهام

•         حسابداری صنعتی/مدیریتی

–        هدف اولیه حسابداری صنعتی، ارزش گذاری می کند موجودی ها را برای اهداف گزارش گری

•         حسابداری صنعتی، طراحی شده که هزینه ها را تخصیص بدهد نه اینکه آنها کنترل کند.

•         تاریخی هستند، تمرکز آن کوتاه مدت است

–        اطلاعاتی را برای تصمیمات مدیریتی ارائه می کند.

–        مثال:

•         هزینه یابی استاندارد و واریانس های مربوطه

•         مقایسه نتایج واقعی و اعداد بودجه ای

•         سهم بازار

 

  انتقادهای وارده بر شاخص های سنتی

•         نامربوط هستند:

–        بسیاری از این شاخص ها جالب هستند ولی مفید نیستند.

•         سهم بازار، درآمد

•         Trends may be useful

–        شاخص ها ممکن است به صورت ضعیف طراحی یا جمع آوری شوند

•         رضایت مشتری، روحیه کارکنان.. . . . .

–        اهداف به صورت اختیاری تدوین می شوند و معمولا خارج از توان سیستم است.

•         نداشتن چشم انداز

–        تمرکزهای کوتاه مدت در واقع مانع تصمیمات بلندمدت می گردد.

–        اگر چشم انداز نداشته باشیم، تمرکز بر روی چیزهایی است که انجام می شود نه چیزهایی که باید انجام شود.

–        در توجه کردن به کل سازمان ناتوان است.

•         نتایج زیان آور را ارتقا می دهد:

–        تفکر کوتاه مدت

–        بهینه سازی بخشی

–        دست کاری عملیات یا شاخص ها

–        اقداماتی که خوب طراحی شده اند اما مضر هستند.

–        “The numbers these systems generate often fail to support the investments in new technologies and markets that are essential for successful performance in global markets”                                                                        

 

نشانه های یک سیستم ارزیابی

عملکرد ناکارآمد:

•         عملکرد در همه ابعادش قابل قبول است به جزء سود: تمرکز بر کیفیت و سایر معیارهایی که به بهبودهایی در نواحی جدا شده منجر می شود نه سودها.

–        شاخص های متناسب با استراتژی ها نیستند.

–        شاخص ها، منعکس کننده عوامل موفقیت کلیدی نیستند.

–        CSFs“تعداد محدودی از نواحی نتایج رضایت بخش که اطمینان خواهند داد از یک عملکرد رقابتی موفق چه به لحاظ فردی و چه سازمانی.

•         قیمت ها رقابتی هستند، اما مشتری نمی خرد.

–        کارکردش یا کیفیتش برای مشتری خیلی مهم است.

•         اگر شاخص ها تدوین نشوندهیچ کس به آن توجه نمی کند.

–        آنها استفاده نمی شوند.

•         نامربوط هستند

•         تکراری اند

•         تردید برانگیز هستند.

•         مدیران درباره مفهوم شاخص ها بحث دارند.

–        شاخص ها گیج کننده اند.

•         قیمت سهم نامربوط و مبهم است، علی رغم اینکه عملکرد مالی شما قوی است.

–        شاخص مالی گذشته نگر هستند.

•         قیمت سهم منعکس کننده انتظارات آینده است.

•         بازار انتظار دارد که عملکرد فعلی در آینده تداوم نداشته باشد.

•         اهداف در یک دوره بلند مدت تغییر نکرده باشند.

–        منسوخ می شود، به راحتی قابل دست یابی است، تغییر را تشویق نمی کند.

•         استراتژی شرکت تغییر نمی کند.

–        شاخص های عملکرد بی ربط می شوند.

•         اهداف در یک دوره بلند مدت تغییر نکرده باشند.

–        منسوخ می شود، به راحتی قابل دست یابی است، تغییر را تشویق نمی کند.

•         استراتژی شرکت تغییر نمی کند.

–        شاخص های عملکرد بی ربط می شوند.

 

ویژگی های یک سیستم عملکرد کارآمد

•         ابتکارات باید از سطح بالا شروع شود.

–        مدیران ارشد اشراف دارند، قدرت اجرایی تصمیمات را هم دارند

–        اهداف سطوح پایین تر با توجه به خواسته های سطوح بالاتر تعیین می شود.

•         ”سیستم از بالا به پایین از بهینه سازی بخشی جلوگیری می کند در حالی که بر بهینه سازی کلی تاکید دارد. “

•         باید متوازن باشد.

–        هم بر شاخص های مالی و هم غیر مالی توجه دارد.

–        شاخص های پیشرو و پس رو را دارد.

•         باید نسبتا ساده باشد.

–        شاخص ها بر روی عوامل موفقیت کلیدی محدود شود

•         اگر شاخص ها زیاد باشد باعث سردرگمی، تکرار، تلاش های بیهوده و نامربوط بودن می شود.

–        کارکنان ممکن است یا نادیده بگیرند یا آنرا اصلا عوض کنند، اگر شاخص ها پیچیده باشد.

•         باید ارتقا دهنده رفتار مورد نظر شما باشد.

–        اقدامات کارکنان باید با هدف بهبود سازمان باشد نه اینکه دست یابی به اهداف اختیاری

–        شاخص های ضعیف در واقع منجر به رفتار ناهنجار می شود.

–        کارکنان باید بفهمند که چرا یک چیززی ارزیابی می شود

•         باید یک راهکار را هم نشان دهد نه فقط یک بازخور را

•         پاداش ها باید مبتنی بر عملکرد باشد

–        محرک قوی است

–        چه کسانی پاداش دریافت می کنند؟

–        دستورالعمل های کلی

•         باید ارتقا دهنده رفتار کلی باشد.

•         با اهداف کوتاه مدت و بلندمدت متناسب باشد.

•         کارکنان باید با هدف از ارزیابی را بفهمند.

•         کارکنان باید بر روی شاخص ها انعطاف پذیری و کنترل داشته باشند.

•         باید به اندازه کافی برای ایجاد انگیزه مهم باشد.

•         به عواید اهمیت بدهید

•         باید ماوراء شرکت هم دیده شود.

–        گروه های خارجی می توانند اطلاعات مفیدی ارائه دهند.

–        شامل شاخص هایی از زنجیره ارزش می شود.

–        شاخص ها باید مورد سنجش قرار بگیرد.

•         Other departments or divisions

•         Other entities

 

چالش های سیستم های ارزیابی عملکرد

•         چگونه عملکرد غیرمالی را اندازه بگیریم.

•         چرا و چه شاخص هایی باید برای اندازه گیری مورد استفاده شود

•         چگونه از نتایج به دست آمده استفاده کنیم

•         چه کسی مسئول استفاده از نتایج است

•         چگونه و به چه کسی باید این نتایج انتقال داده شود

•         به منابعی نیاز دارید تا موارد بالا را لحاظ کنید و یک سیستم ارزیابی را پیاده کنید